سرمایه‌گذاران افغانستانی ۳ میلیارد دلار در ایران سرمایه‌گذاری کرده‌اند حساسیت بالا تاریخ و ساعت بازی افغانستان و کویت در مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۶ را تغییر داد کنعانی: طرف افغانستان گفته در رابطه با کنسولگری مشهد طبق چهارچوب عمل خواهد کرد کاظمی‌قمی: دیوارکشی مرز با افغانستان مورد تأکید مقامات ارشد است | درباره عکاس مشهدی، به‌شدت با خاطی برخورد شد تروریسم هنوز افغانستان و کشورهای همسایه آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد | روند تحولات افغانستان بر منطقه اثرگذار است پیام علی باقری برای نشست تهران: سازمان ملل متحد در ایفای وظایف خود بیش‌ازپیش به شرایط انسانی توجه کند گروه تماس منطقه‌ای؛ ابتکار ایران برای ایجاد ثبات در افغانستان درباره حوزه علمیه خاتم‌النبیین(ص)، تلویزیون تمدن و دستور طالبان برای لغو فعالیت‌های آن تاریخ و ساعت بازی بعدی تیم ملی فوتبال افغانستان در مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۶ نتیجه دیدار تیم‌های ملی فوتبال افغانستان و قطر مقدماتی جام جهانی (۱۷ خرداد ۱۴۰۳) سنجش دانش‌آموزان نوآموز اتباع خارجی با کد یکتا انجام می‌شود فرناندو آنتونیو: تیم ملی فوتسال افغانستان از نظر فنی رشد تصاعدی و خوبی دارد گفت‌وگو با مجید مرتضایی درباره کمپ تیم ملی فوتسال افغانستان در مشهد پخش زنده بازی افغانستان و قطر مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۶ (۱۷ خرداد ۱۴۰۳) + تماشای آنلاین درباره دیدار سرنوشت‌ساز افغانستان و قطر در مقدماتی جام جهانی فوتبال ۲۰۲۶ یک مقام سابق امنیتی در افغانستان: به رسمیت شناختن طالبان برای مقابله با داعش کافی نیست درگیری معترضان و نیرو‌های پاکستانی در مرز چمن در نزدیکی قندهار ابراز نگرانی نماینده سازمان ملل در افغانستان از وضعیت زیست‌محیطی این کشور هر دو روز یک کودک بر اثر انفجار مین در افغانستان جان خود را از دست می‌دهد امام خمینی(ره) حامی واقعی مردم افغانستان
سرخط خبرها

داستان دست ها

  • کد خبر: ۳۴۲۳۳
  • ۲۳ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۴
داستان دست ها
زینب بیات- فعال فرهنگی

وقتی به دست هایش نگاه می کند، دست هایش زبان باز می کنند و خاطره می گویند و او را می برند به روزها و سال هایی که داستانی شروع شد به نام مهاجرت، داستانی که فصل های آن با رنج و سختی ورق می خورد، دست هایی که پسته شکسته، دست هایی که گلدوزی کرده، خیاطی کرده و حتی خشت ساخته و آجر بالا انداخته و زخم برداشته اما صبوری کرده است. این قصه یک فصل درخشان هم دارد و آن این است که او هم زمان قلم و کتاب را به زمین نگذاشته. چه شب های دراز که بیدار مانده و درس خوانده و چه روزهای طولانی که کار کرده. این قصه دختران مهاجر است، دخترانی از سرزمینی ایستاده و صبور، از افغانستان.

لایه های درونی زندگی شان را که می کاوی، تازه می فهمی که قصه تنها این نبوده. بستر جامعه شرقی و ساختار سنتی خانواده های افغانستانی هم برای اینکه او درس بخواند و به ساده ترین آرمان ها و آرزوهایش برسد، خیلی وقت ها روی خوش نشان نداده و راه دختر افغانستانی را سد کرده است.

خدیجه هم زمان که پسته می شکند و کمک خرج خانواده است، کتاب های کلاس دهم را می خواند تا متفرقه امتحان بدهد و بتواند کم کم دیپلم بگیرد. شکیلا، دخترک خردسالش، را تر و خشک می کند. هم برای تأمین هزینه های دانشگاه خیاطی می کند و هم در رشته حقوق در دانشگاه درس می خواند و هم نگران نارضایتی و اشکال تراشی های همسرش است.

عزیزه با چالش دیگری رو به روست. کمک خرج خانواده است. درس هم می خواند. پدر حوزه اختیارات خویش را حفظ کرده و او را در برابر ازدواج اجباری و از پیش تعیین شده قرار داده. پدر به کسی قولش را داده اما عزیزه تصمیم گرفته این سنت نادرست را بشکند، هرچند به قیمت شکستن خودش تمام شود و خشونت خانگی را با تمام وجود تجربه کند.

نوریه اما همسرش فوت کرده و خودش مانده است و چند تا طفل قد و نیم قد. فرزندانش مدارک شناسایی ندارند. او نگران نان شب و درس و آموزش و رخت و لباس و آسایش و آرامش امروز و فردای فرزندانش است. در کنار آن، گاهی بعضی نگاه های سنتی جامعه و بعضی حرف ها او را آزار می دهد و تا مغز استخوانش نفوذ می کند.

به فصل دیگری از داستان مهاجرت می رسی که این بار با زندگی زنان ایرانی پیوند خورده، زنانی که دل به مرد افغانستانی سپرده اند و به قول معروف، با اتباع خارجی ازدواج کرده اند، البته اگر بتوان یک هم زبان افغانستانی را «اتباع خارجی» نامید.

فرزندان آن ها همچنان بیگانه تلقی می شوند، نه خودی. برخی مسئولان ایرانی آن ها را متعلق به این آب و خاک نمی دانند و از گرفتن دست های آن ها به صمیمیت و مهربانی خود داری کرده اند. آن ها همچنان تا امروز از اعطای شناسنامه محروم مانده اند. هرچند قانون اعطای تابعیت با کش و قوس بسیار به تصویب رسید، تا مرحله اجرایی شدن، هنوز معلوم نیست چه مدت دیگر فرزندان مادران ایرانی باید بلاتکلیفی را تجربه کنند و عمرشان در حس تلخ انتظار و پذیرفته نشدن در سرزمین مادری شان تلف شود.

به نظر می رسد فصل های داستان زنان چه مهاجر چه غیرمهاجر بی انتهاست و این کتاب پایان باز است، کتابی که خواندنی است. تلخ است اما فصل های درخشانی از ایستادگی و مقاومت و صبوری زنان را در دل خود جای داده است.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->